یک فنجان چای تلخ مهمان من

یک دلِ پُر دَرد دارم و یک جانِ پُر زَهر


آخرین روزهای زمستان

 برف در روزهای پایانی سال

صبح که بیدار شدم با این صحنه ها مواجه شدم. در طول زمستان شاید فقط دو بار برف بارید شهرمون، اونم خیلی کم. امروز ولی شدید داره می باره. برای عید باید چکمه هامو دربیارم :)


Foto by: Mi & My Sister


بالاخره چاپ شد: زندگی سردِ سرد

بالاخره بعد از مدتی انتظارم به سر آمد و یادداشتی را که برای مجله محبوبم " همشهری جوان " فرستاده بودم، این شماره چاپ شد. کلی ذوق زده شدم چون این اولین مطلب چاپ شده من هست. امیدوارم بتونم همین مسیر را ادامه بدهم و به آرزوی دیرینه ام برسم :)
+ یادداشت را در ادامه مطلب بخوانید.


بن بست اسفند ماهی

انگار قرار نیست من از گذشته نه چندان درخشانم عبرت بگیرم. وقتی از جایی رد می شوی و پایت به سنگی، چاله ای، آجری و ... گیر می کند و زمین می خوری، دفعه دیگر که گذرت از آن مسیر افتاد بیشتر دقت می کنی تا این بار زمین نخوری. اما من انگار شرطی شده ام که اگر گاه گداری مسیرم از مسیر قبلی گذشت باز هم پایم به آن ستگ یا تگه آجر بخورد یا باز توی همان چاله بیفتم.

حالم خوب نیست. از زمین و زمان گله دارم. از این حسم متنفرم. انگار اسفند ماه اصلا برایم آمد ندارد ... اَه ...


دختر بد

من خیلی دختر بدیم که دارم دعا می کنم فردا پدر بزرگ و مادربزرگم از تبریز پا نشن بیان خونه ما؟؟؟ عاشق پدربزرگمم اما مادربزرگم ....


کوفیان ، بی وفای همیشه

ـ من هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می خواهم. و من ... حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟

نامیرا / صادق کامیار


Designed By Erfan Powered by Bayan