دوشنبه ۹ شهریور ۹۴
چند وقتی است که در شبکه های اجتماعی و تلگرام و وایبر و واتس آپ و ... مطالبی به اشتراک گذاشته می شود که تأسف برانگیز و حتی خنده دار هستند. و متأسفانه دوستان و کاربران این شبکه ها هم بدون هیچ تفکری اقدام به نشر آنها می کنند. حتما همه شما این مطلبِ " من ایرانی نیستم چون ... " را خوانده اید. می خواستم چند روشنگری در این رابطه داشته باشم تا شاید این ستیزه جوییها پایان یابد هر چند کسانی که گوش شنوایی ندارند و حرف فقط حرف خودشان است باز هم راه عناد را در پیش خواهند گرفت.
می گویند: " اعراب به ما یاد دادند تا به جای خوراک بگوییم غذا، آنها به ادرار شتر می گویند غذا و به این طریق خواستند ما را تحقیر کنند "
باید بگویم که خود اعراب هم از واژه غذاء برای خورد و خوراک استفاده می کنند منتها با کسر غین و همزه آخر یعنی غِذاء، ــ مثل شِفاء که ما به صورت شَفا تلفظ می کنیم که اولی به معنای آرزوی سلامتی و دمی به معنای نفرت می باشد ــ و از آنجا که ما در رسم الخط فارسی همزه کلمات را می اندازیم و تلفظ واژه ها را عوض می کنیم نتیجه شده غذا که در متون کهن عربی به معنی ادرار شتر می باشد که جزو کلمات متروکی ست که دیگر استفاده نمی شود. حال قضاوت کنید که مشکل از ماست یا اینکه اعراب ما را به زور وادار کردند تا غِذاء را بدون کسره و همزه بکار ببریم؟
می گویند: " اعراب به ما یاد دادند تا برای شمارش افراد از نفر استفاده کنیم که آنها برای شمارش شتر از نفر استفاده می کنند و این تحقیریست برای ایرانی ها "
باید بگویم که نفر یک واژه عربیست به معنای دسته و گروه که در قرآن هم برای اسنان و جن نیز به کار برده شده. در آیه 34 سوره کهف نیز آمده که معنای گروه و خویشاوند و دسته را می دهد نه شتر : ... أنا أکثر منک مالاً و أغزّ نفرا (من مال و ثروتم از تو بیشتر است و از لحاظ تعداد و گروه هم از تو بیشتر و نیرومندترم).
می گویند: " اعراب به ما آموختند که به جای واق واق سگ بگوییم پارس تا بدینوسیله سرزمین ما را تحقیر کنند "
باید بگویم که اعراب اصلا در الفبای خود واج " پ " را ندارند و آنها به سرزمین پارس، فارس می گویند که اگر القا کننده بودند باید فارس کردن را القا می کردند. خود کلمه پارس به معنای خبر کردن هم آمده است. پس اگر می گوییم سگ پارس کرد به این معنی است که سگ خبر می دهد.
می گویند: " اعراب ضرب المثل «شاهنامه آخرش خوش است » را به ما آموختند تا بدینوسیله ما را تحقیر کنند چون در آخر شاهنامه ایرانیان از اعراب شکست می خورند "
باید بگویم که حسن انوری در «فرهنگ امثال سخن» میگوید: این ضربالمثل اشارهی طنزآمیز به کاری دارد که برخلاف انتظار شخص پیش میرود و پایان خوشایندی ندارد. در واقع در این کتاب این ضربالمثل به عنوان یک جملهی معکوس در مورد یک ماجرا با پایان ناخوشایند به کار میرود. کتاب «ریشههای تاریخی امثال و حکم» نوشتهی مهدی پرتوی آملی که به بررسی تاریخی ریشههای ضربالمثلهای ایرانی پرداخته شده، علت رواج این جمله را این میداند که هرکس شاهنامه را مطالعه می کرد چون مکرر به مدح و ستایش از سلطان محمود غزنوی برخورد می کرد به گمان خود همت و جوانمردانی سلطان را که مشوق فردوسی در تنظیم شاهنامه گردیده است از جان و دل می ستود و بر آن همه عشق و علاقه به تاریخ و ادب ایران آفرین می گفت ! بی خبر از آنکه شاهنامه آخرش خوش است زیرا وقتی که به آخر شاهنامه می رسید و منظومه هجاییه را در آخر شاهنامه قرائت می کرد تازه متوجه می شد که محمود غزنوی نسبت به سلطان ادب و ملیت ایران تا چه اندازه ناجوانمردی و ناسپاسی کرده است. به همین جهت هر کس در ازمنه گذشته به قرائت شاهنامه می پرداخت قبلا به او متذکر می شدند تا زمانی که کتاب را به پایان نرسانده باشد و در قضاوت نسبت به سلطان محمود غزنوی عجله نکند زیرا شاهنامه آخرش خوش است یعنی در آخر شاهنامه است که فردوسی محمود غزنوی را به خواننده کتاب می شناساند و با این قصیده هجاییه حق ناسپاسی و رفتار توهین آمیز را در کف دستش می گذارد.
در هر حال دشمنان برای دشمنی با اسلام به هر حیلهای متوسل میشوند. وقتی سعی میکنند دین را قومی و قبیلهای نشان دهند و قومیت را بر دین خدا ارجح شمرند و بر همین مبنا تلاش میکنند تا اسلام را عربی نشان دهند [گویی حضرات موسی و مسیح (ع) امریکایی یا اروپایی بودهاند که این همه پیرو در آن دیار دارند]، وقتی سعی میکنند پس از القای عربی بودن دین اسلام، حس ملیگرایی را بر خدا گرایی غالب کرده و بغض ایرانیان را نسبت به اعراب تشدید کنند تا بغضشان نسبت به اسلام تحریک شود و ...، این واژهشناسیهای غلط و سخیف نیز رواج مییابد.
و در آخر اینکه لطفا هر مطلبی را بدون فکر و تحقیق و بررسی باز نشر نکنید.
می گویند: " اعراب به ما یاد دادند تا به جای خوراک بگوییم غذا، آنها به ادرار شتر می گویند غذا و به این طریق خواستند ما را تحقیر کنند "
باید بگویم که خود اعراب هم از واژه غذاء برای خورد و خوراک استفاده می کنند منتها با کسر غین و همزه آخر یعنی غِذاء، ــ مثل شِفاء که ما به صورت شَفا تلفظ می کنیم که اولی به معنای آرزوی سلامتی و دمی به معنای نفرت می باشد ــ و از آنجا که ما در رسم الخط فارسی همزه کلمات را می اندازیم و تلفظ واژه ها را عوض می کنیم نتیجه شده غذا که در متون کهن عربی به معنی ادرار شتر می باشد که جزو کلمات متروکی ست که دیگر استفاده نمی شود. حال قضاوت کنید که مشکل از ماست یا اینکه اعراب ما را به زور وادار کردند تا غِذاء را بدون کسره و همزه بکار ببریم؟
می گویند: " اعراب به ما یاد دادند تا برای شمارش افراد از نفر استفاده کنیم که آنها برای شمارش شتر از نفر استفاده می کنند و این تحقیریست برای ایرانی ها "
باید بگویم که نفر یک واژه عربیست به معنای دسته و گروه که در قرآن هم برای اسنان و جن نیز به کار برده شده. در آیه 34 سوره کهف نیز آمده که معنای گروه و خویشاوند و دسته را می دهد نه شتر : ... أنا أکثر منک مالاً و أغزّ نفرا (من مال و ثروتم از تو بیشتر است و از لحاظ تعداد و گروه هم از تو بیشتر و نیرومندترم).
می گویند: " اعراب به ما آموختند که به جای واق واق سگ بگوییم پارس تا بدینوسیله سرزمین ما را تحقیر کنند "
باید بگویم که اعراب اصلا در الفبای خود واج " پ " را ندارند و آنها به سرزمین پارس، فارس می گویند که اگر القا کننده بودند باید فارس کردن را القا می کردند. خود کلمه پارس به معنای خبر کردن هم آمده است. پس اگر می گوییم سگ پارس کرد به این معنی است که سگ خبر می دهد.
می گویند: " اعراب ضرب المثل «شاهنامه آخرش خوش است » را به ما آموختند تا بدینوسیله ما را تحقیر کنند چون در آخر شاهنامه ایرانیان از اعراب شکست می خورند "
باید بگویم که حسن انوری در «فرهنگ امثال سخن» میگوید: این ضربالمثل اشارهی طنزآمیز به کاری دارد که برخلاف انتظار شخص پیش میرود و پایان خوشایندی ندارد. در واقع در این کتاب این ضربالمثل به عنوان یک جملهی معکوس در مورد یک ماجرا با پایان ناخوشایند به کار میرود. کتاب «ریشههای تاریخی امثال و حکم» نوشتهی مهدی پرتوی آملی که به بررسی تاریخی ریشههای ضربالمثلهای ایرانی پرداخته شده، علت رواج این جمله را این میداند که هرکس شاهنامه را مطالعه می کرد چون مکرر به مدح و ستایش از سلطان محمود غزنوی برخورد می کرد به گمان خود همت و جوانمردانی سلطان را که مشوق فردوسی در تنظیم شاهنامه گردیده است از جان و دل می ستود و بر آن همه عشق و علاقه به تاریخ و ادب ایران آفرین می گفت ! بی خبر از آنکه شاهنامه آخرش خوش است زیرا وقتی که به آخر شاهنامه می رسید و منظومه هجاییه را در آخر شاهنامه قرائت می کرد تازه متوجه می شد که محمود غزنوی نسبت به سلطان ادب و ملیت ایران تا چه اندازه ناجوانمردی و ناسپاسی کرده است. به همین جهت هر کس در ازمنه گذشته به قرائت شاهنامه می پرداخت قبلا به او متذکر می شدند تا زمانی که کتاب را به پایان نرسانده باشد و در قضاوت نسبت به سلطان محمود غزنوی عجله نکند زیرا شاهنامه آخرش خوش است یعنی در آخر شاهنامه است که فردوسی محمود غزنوی را به خواننده کتاب می شناساند و با این قصیده هجاییه حق ناسپاسی و رفتار توهین آمیز را در کف دستش می گذارد.
در هر حال دشمنان برای دشمنی با اسلام به هر حیلهای متوسل میشوند. وقتی سعی میکنند دین را قومی و قبیلهای نشان دهند و قومیت را بر دین خدا ارجح شمرند و بر همین مبنا تلاش میکنند تا اسلام را عربی نشان دهند [گویی حضرات موسی و مسیح (ع) امریکایی یا اروپایی بودهاند که این همه پیرو در آن دیار دارند]، وقتی سعی میکنند پس از القای عربی بودن دین اسلام، حس ملیگرایی را بر خدا گرایی غالب کرده و بغض ایرانیان را نسبت به اعراب تشدید کنند تا بغضشان نسبت به اسلام تحریک شود و ...، این واژهشناسیهای غلط و سخیف نیز رواج مییابد.
و در آخر اینکه لطفا هر مطلبی را بدون فکر و تحقیق و بررسی باز نشر نکنید.