دوشنبه ۱۳ مهر ۹۴
شب بود و من بودم و یک صندلی و نسکافه گرم و ایوان سرد و آسمان ابری قرمز رنگ و یک عالمه فکر ناتمام ...
یک دلِ پُر دَرد دارم و یک جانِ پُر زَهر
شب بود و من بودم و یک صندلی و نسکافه گرم و ایوان سرد و آسمان ابری قرمز رنگ و یک عالمه فکر ناتمام ...