یک فنجان چای تلخ مهمان من

یک دلِ پُر دَرد دارم و یک جانِ پُر زَهر


بن بست اسفند ماهی

انگار قرار نیست من از گذشته نه چندان درخشانم عبرت بگیرم. وقتی از جایی رد می شوی و پایت به سنگی، چاله ای، آجری و ... گیر می کند و زمین می خوری، دفعه دیگر که گذرت از آن مسیر افتاد بیشتر دقت می کنی تا این بار زمین نخوری. اما من انگار شرطی شده ام که اگر گاه گداری مسیرم از مسیر قبلی گذشت باز هم پایم به آن ستگ یا تگه آجر بخورد یا باز توی همان چاله بیفتم.

حالم خوب نیست. از زمین و زمان گله دارم. از این حسم متنفرم. انگار اسفند ماه اصلا برایم آمد ندارد ... اَه ...

توکل بر خدای بزرگ
ان شا الله به زودی طوفان رد می شود...
ممنون جناب آووکادو ... برام دعا کنین :)
فصلهاماندگارنیستند، دلت باید،بهاری باشد.
دلمو بهاری می کنم اما یه چیزایی گند می زنه توش :(
ما آدم ها فراموش کاریم جانم برای همین یادمون نیمونه چند بار و چطوری خوردیم زمین 
و فراموشی درد بزرگیست :(
سلام بانوی آذری
چطوره احوالتون؟
راستی عید هم پیشاپیش تبریک می گم
روزگار خوش می گذرد؟
خونه تکانی می کنید؟
ببخشید زیاد سوال پرسیدم
با اجازتون رفتم


سلام آقای علی اصغر آقا
ممنون خوبم شما خوبین؟
پیشاپیش بر شما هم مبارک
نه خوش نیست روزگار ولی باز خدا رو شکر
بعله ... یکمیش مونده
خواهش می کنم مراحمین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan