یک فنجان چای تلخ مهمان من

یک دلِ پُر دَرد دارم و یک جانِ پُر زَهر


کار خوبه خدا درست کنه ...

اگر یک روز بفهمی که در ازای کاری که می خواهند به تو بدهند، از تو سوءاستفاده می کنند چه حالی به تو دست می دهد؟ باز هم می مانی و منتظر آن کار، یا عطای کار را به لقایش می بخشی و می روی؟

تابستان بود که استادم زنگ زدند و فرمودند یک دانشجوی دکتری دارند که از قضا این دانشجو دارای یک آموزشگاه نیز می باشد. عرض کردند که به دانشجو گفته اند که اگر کاری یا گرفت و گیری در مقاله یا پایان نامه داشتی از خانم فلانی کمک بگیر اما در عوض در آموزشگاهت به این خانوم هم کار بدهد. خانواده من خیلی مشتاق این هستند که من یک کار رسمی داشته باشم (البته این کار رسمی نیست یک موسسه غیر انتفاعی می باشد) و مثلا معلم باشم تا کار دیگر. من هم برای خوشحالی خانواده قبول کردم هر چند که اصلا از معلم بودن خوشم نمی آید ( البته به معلم های عزیز و جان دل بر نخورد، منظور من شخص خودم هست که علاقه ای به تدریس ندارم ). این دانشجو گفتند که در پایه ابتدایی برای من کلاس می دهند. نزدیک مهر بود یعنی دو سه روز مانده به مهر، و من منتظر که این خانم محترم زنگ می زنند و عرض می کنند که مثلا برای فلان پایه در نر گرفته امت و بیا و خودت را مشغول کن. اما دریغ از یک زنگ. ناچاراً خودم تماس گرفتم و پشت تلفن این حس به من القا شد که ایشان تازه یادشان افتاده که قرار بود به بنده کاری بدهند. از من خواستند به مدرسه برم. رفتم. بعد از کلی مقدمه چینی گفتند که « چون تا به حال تدریس نکرده ای و به خم و چم درس دادن وارد نیستی و اینکه بچه های غیر انتفاعی ال هستند و بل، من برای شما از ترم دوم کلاس می دهم تا آن زمان شما هم کلاس های ضمن خدمت را بگذرانید » . و این بار برای من کلاس دبیرستان در نظر گرفته اند :| من هم بدون هیچ حرفی برگشتم خانه. چند روز بعد استادم عرض کردند که بروم آموزش و پروش پیش یک دانشجوی دیگرش که آنجا کار می کند. رفتم و ایشان به همان خانم زنگ زدند تا ببینند در پایه ای به من کلاس می دهند و این بار واقعا از تعجب شاخ هایم در حال درآمدن بودن. به این آقا گفته بودند که «هر چه شما بگین، پایه ششم خوبه؟ » :||||

در راه بازگشت با خودم فکر می کردم که این خانوم دانشجوی دکترای آموزشگاه دار من را سر کار گذاشته است. او اصلا نمی داند که در کدام پایه نیاز به معلم دارد و باز به این فکر کردم که ترم دوم قرار است عذر کدام معلم بدبخت را بخواهد تا من را جایگزین او کند؟ اصلا مگر با دانش آموزان غیرانتفاعی می شود همچین کاری کرد؟

هفته پیش این خانوم تماس گرفتند و گفتند که بروم مدرسه پیششان. رفتم و ایشان بعد از نالیدن از کارهایشان و اینکه بچه هایش امسال تیز همشان و کنکور دارند و او سرش آنقدر گرم کارهای آموزشگاه است که اصلا به هیچ کاری نمی رسند و در آخر گفتند « بیا مقاله ام را تو بنویس » :|||||||| سه سال مانده تا بازنشسته شود و می خواهد من کاری کنم که او در عرض این سه سال دکترایش را بگیرد تا از مزایای بازنشستگی با مدرک دکتری بتواند استفاده کند :|| هنگ کرده بودم. توقع این حرف را نداشتم. پیش همکارها چیزی نگفتم . در خلال حرف هایش هم مدام این جمله را « من ترم دوم حتما بهت کلاس می دم » تکرار می کرد. از مدرسه که خارج شدم به فکر رفتم. به این فکر می کردم که در ازای یک کلاس درسی که به من می خواهد بدهد حمالی مقاله هایش را هم من باید بکشم و همینطور پیش برود حتما خواهد گفت که پایان نامه ام را هم تو بنویس :|| اعصابم به هم ریخته بود. تمرکزم را از دست داده بودم. اما یک تصمیم جدی گرفتم که به او بگویم کاری برایم پیش آمده که نمی توانم. و یک طوری از دستش فرار کنم. من عطای کار را به لقایش می بخشم و به دنبال کاری می روم که بهش علاقه دارم «طراحی مد و لباس »

نمی دانم داستانش را شنیده اید یا نه ولی از قدیم گفته اند « کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه ». نمی دونم به این قضیه ربط داشت یا نه ولی بی اختیار یاد این جمله افتادم.

شما بودین چی کار می کردین؟؟؟
من بودم خیلی محترمانه می‌کشیدم کنار...
ممنون جناب مترسک از اینکه جواب دادین :)
به نظر منم بهترین کار همینه ... می خواهم بکشم کنار و به کاری که علاقه دارم بپردازم :)
با توکل بر خدا تصمیم بگیرید... حالا هر تصمیمی میخواد باشه... حتما موفق میشید چون همه چیز دست خداست :-)
ممنون جناب آووکادو :)
درسته همه چیز دست خداست ... و من تلاشم رو برای بهترین به کار می گیرم تا چیزی رو می خوام بدست بیارم :)
کار درستی کردی بنظرم
وقتی حتی یادش نمونده کارتو تعیین کنه پس اصلا نمیشد رو حرفش حساب کرد
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan