یک فنجان چای تلخ مهمان من

یک دلِ پُر دَرد دارم و یک جانِ پُر زَهر


سکوتی که دوستش ندارم

چقدر سخت است نتوانی اعتقادات خودت را بیان کنی و آنگونه که دوست داری باشی؛ فقط به این دلیل که دوستت از دستت نرنجد و پشت پا بزند به ده سال دوستی. یک هفته ای که پیشش بودم سکوت کردم در برابر چیزهایی که جزو اعتقاداتم بود یا نبود. اصلا این حالت را دوست ندارم. کاش بتوانم کاری بکنم ...


ای دوست می شود نیایی؟؟؟

هر وقت صحبت از آمدن می کند هر چند ابراز خوشحالی می کنم اما زود هم بحث را عوض می کنم. نه اینکه دوستش نداشته باشم نه، من فقط نگران وقایع بعدش هستم. نگران نبود مراکز خرید آنچنانی و جاهای دیدنی شهر کوچکمان. نگران هوس خرید کردنش از تبریز و استیصال من از اینکه آیا خانه دایی ببرمش یا نه. اگر خانه مان تبریز بود با اشتیاق فراوان دعوتش می کردم
Designed By Erfan Powered by Bayan