یک فنجان چای تلخ مهمان من

یک دلِ پُر دَرد دارم و یک جانِ پُر زَهر


گلی گم کرده ام ...

یک وقت هایی هست که احساس می کنی چیزی را گم کرده ای که نمی توانی پیدایش کنی. چیزی که نبودنش ذهنت را درگیر خودش کرده، طوری که حتی زندگی عادی را هم از تو گرفته است. چیزی که احساس می کنی یک خلاء بزرگ، توی زندگیت ایجاد کرده است. چیزی که تا پیدایش نکنی آرام و قرار نداری. این روز ها به دنبال گمشده ای هستم که تا نیابمش، آرامش از من گریزان است. این روز ها به دنبال خدایی هستم که حس می کنم گمش کرده ام. خدایی که در عین نزدیکی، از من دور است. خدایی که این روزها بیشتر از همیشه دلم برایش تنگ است.

خیلی خوب درک میکنم این حستو خیلی بده گم گردن خدا... خیلی سخته بدون خدابودن :(
آره خیلی بده ... بده که تو زندگیت سردرگم باشی که ندونی باید چی کار کنی
برام دعا کن سمیرا :)
همین که حسش میکنی حتی اگه حس دور بودن داشته باشی بازم ته دلت گرم باشه که برخلاف تصورت نزدیکی بهش چون اگه غیر ازین بود اصلا دنبالش نمیرفتی ..
مطمئن باش گم نشده توزندگیت :)
این روزا خیلی بهش احتیاج دارم ... بیشتر از هر چیز دیگری ...
راستش انقدر وجودش برایم اهمیت پیدا کرده که روی کارام سعی می کنم بیشتر فکر کنم بعد انجامش بدم
ممنونم آهوی عزیز :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan