یک فنجان چای تلخ مهمان من

یک دلِ پُر دَرد دارم و یک جانِ پُر زَهر


درد بی درمان

ما آدم ها، موجودات عجیبی هستیم. از همان ابتدای خلقت تا کنون. خودمان هم نمی دانیم چه می خواهیم. آرزوی داشتن خیلی چیزها را در دل می پرورانیم و آن وقت که بدستش آوردیم، خیلی راحت از دستش می دهیم. چون سختی کشیدن را بلد نیستیم. بلد نیستیم که وقتی چیزی را که خواستیم به دست آوردیم، چطور باید برای نگهداشتنش تلاش کنیم. گاهی وقت ها فکر می کنیم همین که بدستش آوردیم و آرزویمان برآورده شد کافیست و دیگر نیازی نیست که کاری انجام دهیم. ما فراموش می کنیم که از اول هدفمان چه بود و چرا و برای چه علتی این را آرزو کردیم. ما انسانها همیشه فراموشکاریم. زمانی از ظلم ستمگر می نالیم و دنبال فریادرس می گردیم، آرزو می کنیم کاش خداوند کسی را بفرستد که باعث رهایی ما شود. اما وقتی که فریادرسی پیدا شد که حق ما را از ستمگر بگیرد اطرافش را خالی می کنیم و کنار می کشیم. چرا؟ چون فریادرس از ما می خواهد برای تبیین آرمانها و اهداف الهی پا به پای او با ظلم مبارزه کنیم، به حق خود قانع باشیم، به عدالت با همدیگر رفتار کنیم، با همسایه فقیر خود دوست و برادر باشیم، به دنبال مال اندوزی نباشیم و ... . چون هیچکدام از اینها از ما بر نمی آید تنهایش می گذاریم و باز گرد ستمگر جمع می شویم. وعده های ستمگر را در عوض عدالت و هدف های الهی خریدار می شویم و از فریاد رس انتظار داریم خود به تنهایی به مبارزه با ظلم برود. تنهایش می گذاریم و در پستوهای خود پنهان می شویم تا مبادا صدای فریادرس را بشنویم. فریادرس می خواهد به وسیله ما بیماریها را درمان کند اما ما درد بی درمانش می شویم**. طوری که به خدا می گوید طبیب صبرش به سرآمده از دست این ها. ما آدمها، هم خدا را می خواهیم و هم خرما را. اما نمی دانیم که برای داشتن خدا، باید قید خرما را بزنیم.

** بعد از پذیرش حکمیت در جنگ صفین، یکی از یاران (اشعث بن قیس) گفت: مارا از حکمیت نهی فرمودی سپس پذیرفتی و دار تعیین کردی! ما نمی دانیم کدام یک از این دو کار درست است؟ امام بر پشت دستش کوبید و خطبه را خواند که این جمله را در اثنای خطبه اش می گوید «می خواهم به وسیله شما بیماری ها را درمان کنم ولی شما درد بی درمان من شده اید».

+ داشتم این خطبه از نهج البلاغه می خواندم که بد جور دلم از مردم آن زمانه گرفت. از کوفیان. از نفوذی هایی که همیشه خدا در تاریخ وجود داشته اند.

+ خدا نکند روزی برسد که ما هم درد بی درمان امام زمان خود باشیم.



اوهوم... ما آدم ها موجودات عجیبی هستیم...
تمامِ ترسم اینِ چیزی که آرزوشو دارم، وقتی رسیدم بهش، لیاقت حفظشو نداشته باشم ....
خدانکند :))

ترس بزرگیه آهوی عزیز ... ایشالا لیاقشو داری عزیزم :)
سلام
ممنون که مهمانم بودید.
.....
دردنباشیم بلندبگوآمین!
خیلی ممنون ...

آمیییین
سلام خوبی بانو ؟
سلام سمیرای عزیزم خوبم شما خوبی عزیز؟
خیلی خوب بود این پستتون
ممنون جناب پایا :)
خیلیییی عجیب:/
و پیش بینی نشده 

از چه نظر پیش بینیب نشده ماه بانو؟ :)
خوشبختم
:)
من نیز یک آذری ام:)
خوشبختم ماه بانو جان :)
ممنون از مهربونیت:)
+دنبال میشی:)
مهربونی از خودته :)
+ ممنون همچنین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan