يكشنبه ۱ آذر ۹۴
یک جایی توی زندگی انسان ها هست که وقتی به آنجا رسید، همه چیز برایش فرق می کند. چیزهایی که شاید در گذشته برایش مهم بودند بی اهمیت می شوند. آرزوهایش از شکل هیجانی گذشته خارج می شود و ساده تر می شود. وقتی به کارهایی که در گذشته کرده و به نظرش خیلی هم شاق بودند، با خودش می گوید " خب که چی مثلا؟ ". نترس بودن هایش به محطاط بودن بدل می شود و ترس هایش به شجاعت. آدم به یک مقطعی از زندگی که می رسد خیلی آرام تر و منطقی تر می شود. به جای غر زدن ترجیح می دهد صبر کند. اما همیشه ته ته ذهنش مشغول چیزی است که دوست داشت انجام دهد اما ترجیح داد سکوت کند. فکر می کنم به این مقطع از زندگیم رسیده ام.