جمعه ۱۴ اسفند ۹۴
انگار قرار نیست من از گذشته نه چندان درخشانم عبرت بگیرم. وقتی از جایی رد می شوی و پایت به سنگی، چاله ای، آجری و ... گیر می کند و زمین می خوری، دفعه دیگر که گذرت از آن مسیر افتاد بیشتر دقت می کنی تا این بار زمین نخوری. اما من انگار شرطی شده ام که اگر گاه گداری مسیرم از مسیر قبلی گذشت باز هم پایم به آن ستگ یا تگه آجر بخورد یا باز توی همان چاله بیفتم.
حالم خوب نیست. از زمین و زمان گله دارم. از این حسم متنفرم. انگار اسفند ماه اصلا برایم آمد ندارد ... اَه ...