پنجشنبه ۱۶ مهر ۹۴
یک جایی یک مطلبی خوانده بودم که نوشته بود " گاهی خودتو ویرایش کن، قلم بدست بگیر و اشتباهات و کارای غلطت رو اصلاح کن " . از دیروز که تنها شدم با خودم نشستم و نگاهی به گذشتم کردم. از دوران راهنمایی تا الان. و به این نتیجه رسیدم که در برهه ای از زندگیم به دوستانم خیلی بها دادم تا خانوادم. به خصوص به دوست ده ساله دانشگاهیم. در طول این ده سال فقط من بودم که سعی کردم دوستیمون به هم نخورد. در طول این ده سال من بودم که سکوت کردم در برابر همه حرفها و کارها که از نظرم اشکال داشت اما به خاطر دوستیمون مجبور به سکوت شدم. در طول ده سال من بودم که همه تقصیرها را به گردن گرفتم - حتی اگر کاری نکرده باشم - تا دوستم نرنجد. و خیلی چیزهای دیگر که یادآوریش هم اذیتم می کند. الان که دارم به گذشتم فکر می کنم احساس یک فرد احمق را دارم که از حماقتش سوارش شده اند. اما دیگر می خواهم خودم باشم حتی اگر به قیمت تمام شدن ده سال دوستیم شود. من می خواهم خودم را ویرایش کنم.
+ دیروز رسیدم شیراز. آمدم پیش خواهرم. بیشتر که فکر می کنم در حق خواهرم اصلا خواهری نکردم. امیدوارم مرا ببخشد.
+ این پست را از طریق سیستم پیامکی بیان نوشته و فرستادم. اگر کار کند یک پوئن مثبت برای بیان به حساب میاد. چون به نت دسترسی ندارم.
+ دیروز رسیدم شیراز. آمدم پیش خواهرم. بیشتر که فکر می کنم در حق خواهرم اصلا خواهری نکردم. امیدوارم مرا ببخشد.
+ این پست را از طریق سیستم پیامکی بیان نوشته و فرستادم. اگر کار کند یک پوئن مثبت برای بیان به حساب میاد. چون به نت دسترسی ندارم.